معنی بازیکن سابق آ.ث میلان

لغت نامه دهخدا

میلان

میلان. (اِ) نوعی از جوارح طیور. (یادداشت مؤلف).

میلان. [م َ ی َ] (ع مص) میل. ممال. ممیل. تمیال. (ناظم الاطباء). میل. خمیدن. (یادداشت مؤلف). خمیدن. || مایل شدن. (آنندراج). میل کردن. تمایل. متمایل شدن. میل کردن. خواهانی: فرما چون بر در شهر نزول کرد از میلان آن قوم به جانب سلطانشاه... (تاریخ جهانگشای جوینی).
گفت چون می دید میلان شان به وی
گرطرب امشب نخواهم کرد کی ؟.
مولوی.
چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم.
مولوی.
- میلان داشتن، مایل بودن. تمایل داشتن. (یادداشت لغت نامه).
- میلان کردن، تمایل یافتن. متمایل شدن. (یادداشت لغت نامه): کرز؛ میلان کردن به سوی کسی. (منتهی الارب).
|| از راه چمیدن. (آنندراج). چسبیدن. (تاج المصادر بیهقی). چسفیدن. گراییدن. بچسبیدن. (المصادر زوزنی). || جور کردن. (آنندراج). || (اِ) میلاو. شاگرد. (آنندراج) (انجمن آرا). اما در این معنی ظاهراً دگرگون شده ٔ میلاو باشد.

معادل ابجد

بازیکن سابق آ.ث میلان

885

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری